فرشته نجاتم
P28
جیسونگ:هیونگ بازش کن
مینهو:چشم عباس آقا دیگه چی مثلاً من هیونگت هستمااا
جیسونگ:باشه بابا نخواستیم
(نیم ساعت بعد)
مینهو و جیسونگ و چان دور هم جمع شده بودن و برنامه میریختن
جیسونگ:خب الان همه چی یادته
چان: آره آره نگران نباشید
مینهو:ببین این محض احتیاطه چون نه ما بهت اعتماد داریم نه اونا به تو
جیسونگ:این دوربین رو از وقتی تو اون خونه ما چکت میکنیم تا اگر بلایی سرت اومد یه جوری به کمکت برسیم یا اگر از زیر کار در رفتی و همه چی رو لو دادی خلاصت کنیم
چان:نه نگران نباش قصد جون خودمو ندارم
...............................................................................
بادیگارد:رئیس جناب بنگ اومدن
هیونجین:بگو بیاد
بادیگارد:چشم ، بفرمایید
بادیگارد چان رو به داخل پذیرایی راهنمایی کرد و بعد خارج شد. چان رفت و روی مبل رو به روی هیون و سونگمین نشست
چان:خب چرا صدام کردی
سونگمین:فکر کنم باید بدونی که دو ساعت دیر کردی
چان:میدونم به هیون گفتم سرم شلوغه ولی گوش نکرد منم بزور خودمو رسوندم. الان برای چی منو صدا کردین
هیونجین:چاگی به لحظه میای
فلیکس:الان میام
فلیکس دادی زد که صداش به پذیرایی برسه و بعد وارد پذیرایی شد و با دیدن چان کپ کرد ولی بعد سریع سرش رو انداخت پایین چون هیچ رویی نداشت که به دوست قدیمیش نگاه کنه
فلیکس:چی شده(اروم)
هیونجین:چی...آها میشه چان رو به زیر زمین راهنمایی کنی
فلیکس:هوم
فلیکس:همراهم بیا
چان:اکی
چان و فلیکس باهم به سمت زیرزمین راهی شدن چند دقیقه هردو تو سکوت بودن و فقط راهشون رو میرفتن که چان بحثی رو باز کرد
چان:دوسش داری؟
فلیکس:ها کی؟
چان:هیونجین رو میگم
فلیکس:اره
چان:همون بود که بخاطرش تصمیم گرفتی بیای کره؟
فلیکس:اره
چان: امیدوارم خوش بخت بشین
فلیکس:ممنونم اینم اتاق مادرت،من میرم راحت حرف بزن
چان:ممنونم
فلیکس:هیونگ یه لحظه...لطفاً منو ببخش، من نمیخواستم همچین اتفاقی بیوفته ولی بهت قول میدم تو خاله از اینجا صحیح و سالم میرید بیرون
چان:من میبخشمت فکرررر نکنممم مامانم ببخشتت
فلیکس : دیگه وقتت رو نمیگیرم برو مامانت رو ببین
چان:اکی یکم دیگه میام
جیسونگ:هیونگ بازش کن
مینهو:چشم عباس آقا دیگه چی مثلاً من هیونگت هستمااا
جیسونگ:باشه بابا نخواستیم
(نیم ساعت بعد)
مینهو و جیسونگ و چان دور هم جمع شده بودن و برنامه میریختن
جیسونگ:خب الان همه چی یادته
چان: آره آره نگران نباشید
مینهو:ببین این محض احتیاطه چون نه ما بهت اعتماد داریم نه اونا به تو
جیسونگ:این دوربین رو از وقتی تو اون خونه ما چکت میکنیم تا اگر بلایی سرت اومد یه جوری به کمکت برسیم یا اگر از زیر کار در رفتی و همه چی رو لو دادی خلاصت کنیم
چان:نه نگران نباش قصد جون خودمو ندارم
...............................................................................
بادیگارد:رئیس جناب بنگ اومدن
هیونجین:بگو بیاد
بادیگارد:چشم ، بفرمایید
بادیگارد چان رو به داخل پذیرایی راهنمایی کرد و بعد خارج شد. چان رفت و روی مبل رو به روی هیون و سونگمین نشست
چان:خب چرا صدام کردی
سونگمین:فکر کنم باید بدونی که دو ساعت دیر کردی
چان:میدونم به هیون گفتم سرم شلوغه ولی گوش نکرد منم بزور خودمو رسوندم. الان برای چی منو صدا کردین
هیونجین:چاگی به لحظه میای
فلیکس:الان میام
فلیکس دادی زد که صداش به پذیرایی برسه و بعد وارد پذیرایی شد و با دیدن چان کپ کرد ولی بعد سریع سرش رو انداخت پایین چون هیچ رویی نداشت که به دوست قدیمیش نگاه کنه
فلیکس:چی شده(اروم)
هیونجین:چی...آها میشه چان رو به زیر زمین راهنمایی کنی
فلیکس:هوم
فلیکس:همراهم بیا
چان:اکی
چان و فلیکس باهم به سمت زیرزمین راهی شدن چند دقیقه هردو تو سکوت بودن و فقط راهشون رو میرفتن که چان بحثی رو باز کرد
چان:دوسش داری؟
فلیکس:ها کی؟
چان:هیونجین رو میگم
فلیکس:اره
چان:همون بود که بخاطرش تصمیم گرفتی بیای کره؟
فلیکس:اره
چان: امیدوارم خوش بخت بشین
فلیکس:ممنونم اینم اتاق مادرت،من میرم راحت حرف بزن
چان:ممنونم
فلیکس:هیونگ یه لحظه...لطفاً منو ببخش، من نمیخواستم همچین اتفاقی بیوفته ولی بهت قول میدم تو خاله از اینجا صحیح و سالم میرید بیرون
چان:من میبخشمت فکرررر نکنممم مامانم ببخشتت
فلیکس : دیگه وقتت رو نمیگیرم برو مامانت رو ببین
چان:اکی یکم دیگه میام
- ۵.۵k
- ۳۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط